آموختن موسیقى در آشفته بازار امروز ایران کار دشوارى است البته اگر موسیقى درست و مطابق با اصول صحیح مدنظر باشد. کسى که با هزار امید و آرزو یک ساز موسیقى مى خرد براى آموختن و نواختن آن تازه اگر موقع خریدن جنس معیوب به او نفروخته باشند، براى یافتن کسى یا جایى که تعلیم موسیقى مى دهد با انتخاب هاى متعددى روبه رو خواهد بود. از میان این همه مرکز / فرد مدعى تعلیم موسیقى اما تنها معدودى قابلیت و صلاحیت آن را دارند که هنر آموز مشتاق را به آنجا که باید، رهنمون شوند. با این حساب واى به حال کسى که از بخت بد تحت تعلیم یکى از این «نامعلمان» قرار گیرد.
بسیار محتمل خواهد بود که این هنرآموز پس از مدتى و با صرف وقت و هزینه زیاد، در نهایت عطاى یادگیرى موسیقى /ساز را به لقایش ببخشد و یا سرانجام خود او نیز مروج آن چیز شود که بسته و شکسته به اسم موسیقى به او آموزش داده شده است. اما اینکه چرا وضعیت آموزش موسیقى در جامعه ما به این روز و حال افتاده گرچه محتاج تحلیل و موشکافى دقیق تر است موضوعى است که در این مجال اندک مى کوشم دو علت اصلى آن را به اجمال ذکر کنم.
یک- از آنجا که مبانى هر موضوعى مهم ترین قسمت در آموزش آن است، بنابراین باید به تدریس پایه موسیقى (تئورى و عملى) توجه بسزایى کرد. در این مورد به جرات مى توان گفت که برخى «نامعلمان» موسیقى ما نه آموزش آن را دیده اند و نه اکثر آنها در حداقل دانش تئورى و عملى در رشته خاص خود هستند. به همین علت در اکثر موارد هنر جویان از یک سو از خود موسیقى برى شده و از سوى دیگر با تحمل هزینه سنگینى از احساسات و عواطف خویش از آن دل شکسته شده و آن را رها مى کنند.
تعداد دیگرى هم به موسیقى بازارى روى مى آورند. نامعلمانى را مى شناسم که فقط چند ماه (از یک سال کمتر) موسیقى کار کرده اند و حالا معلم شده اند واقعاً شما فکر مى کنید شاگردان آنها چه «موزیسین » هایى خواهند شد؟ موسیقى تضمینى هم نوعى دیگر از تدریس این هنر است که تنها در چند جلسه هنرجو را _ به قول خودشان _ نوازنده مى کند. آیا واقعاً مى توان در مورد موزیسین یا نوازنده شدن یک شخص (با هر نوع سازى) تضمین داد؟
دو- از طرف دیگر، برخى از اساتید واقعى این هنر هم کاملاً دانش خود را در اختیار هنرجو قرار نمى دهند. در این خصوص به این گفته از استاد مرتضى حنانه بسنده مى کنم که در مقدمه کتاب «ملودى و شیوه هاى ساختن آن» بیان شده است:
«حقیقت امر این است که برخى از مدرسان محترم ما تصور مى کنند که اگر دانش و محفوظات خود را در اختیار هنرجویان بگذارند طولى نخواهد کشید که معلوماتشان به تاراج خواهد رفت، غافل از اینکه این ذره هاى ناچیز از این اقیانوس بى انتهاى موسیقى قواعد و قوانین منسوخى هستند که هرگز نمى توانند براى شاگردان و حتى خود آنها منشا ایجاد اثرى بوده باشند. زیرا آنها که به مقصود رسیدند، چنین چیز هایى را مى آموزند تا از وجودشان آگاهى داشته باشند و هرگز مورد استفاده قرار ندهند.».
•••
آنچه در این یادداشت عنوان شد، در حکم طرح مسئله اى است که مدت هاست ضربه هاى تبرش پیکر نحیف موسیقى را در ایران آزار داده است. به راستى چه مى توان / باید کرد تا هنرآموز مشتاق یادگیرى موسیقى شاخص هایى در دست داشته باشد که به کمک آنها حقیقى را از جعلى و دوغ را از دوشاب بازشناسد؟ متولیان و تصمیم گیرندگان موسیقى کشور چه باید مى کرده اند _ که نکرده اند _ و نتیجه اش این آشفته بازار کنونى شده است؟ و در نهایت همه آنها که دستى در موسیقى دارند، براى برون رفت از این وضعیت چه باید بکنند؟
امیدوارم بحث این مقال تلنگرى باشد بر جامعه به خواب رفته موسیقى و آغاز گر مباحثه اى جدى میان دست اندرکاران این حیطه تا به زودى نتایج عملى و کاربردى آن را شاهد باشیم.