گام در واقع همین ۷ نت است که وقتی آنها را به صورت متوالی بنویسیم ؛ همیشه نتهای مجاور از نظر زیر و بمی در فاصله های معین قرار میگیرند. دسته بندی گامها :
گامها به سه دسته تقسیم میشوند :
۱- گام ماژور
۲- گام مینور
۳- گام کروماتیک گام نوازی
گام ؛ از ارکان اصلی علم موسیقی است.موسیقی وابسته به آن است و از طریق آن تجزیه و تحلیل میشود.بنابراین ؛ برای نوازندگی یک ساز شناخت گامها ضروری است.وباید شکل صحیح نواختن آنها را یاد گرفت.اصولا گستردگی نتها روی ساز باید منطبق با گام در ذهن نوازنده نقش بندد .
آنچنانکه موسیقی در میان گامها در جریان است؛ حرکت فیزیکی انگشتانی که با نواختن گام تربیت شده؛ به طور طبیعی؛ در تبعیت از موسیقی انجام میگیرد.یکی از بهترین راههای بالا بردن مهارتهای تکنیکی؛ نواختن گام است.
فواید گام نوازی :
۱- تقویت حرکتهای مکانیکی انگشتان دست چپ و راست
۲- هماهنگ کردن حرکت انگشتان دست چپ با دست راست
۳- بالا بردن سرعت ۴
- به دست آوردن کنترل
۵ - مطالعه در موزیکالیته با اعمال آن بر نتهای گام ( شدت؛رنگ؛ریتم؛کرشندو؛…. )
۶- بهبود بخشیدن جنس صدا
به طور کلی مردم برای یاد گرفتن در تلاشاند و میخواهند بیشتر در مورد دنیای اطرافشان بدانند و آگاهتر شوند. برخی انسانها سریعتر و بهتر یاد میگیرند و این سرعت یادگیری است که نوابغ را از نظر یادگیری از طبقه متوسط جدا میکند. نابغهها در زمان یادگیری دچار مشکل نمیشوند چون خیلی زود یاد میگیرند ولی دیگران، به کمک احتیاج دارند. روش مناسب در افزایش سرعت یادگیری، موسیقی است.
افراد با موسیقی، آموزش میبینند و به خاطر آن مغزشان سریعتر رشد میکند. برخی موسیقیها هنگامی که به طرز صحیحی اجرا میشوند میتواند اثرهای مثبتی بر یادگیری و طرز برخورد و نگرش فرد داشته باشد. موسیقی وسیلهای است قوی و وقتی به مفهوم آن توجه کنیم میتواند تغییرات مثبت و منفی چشمگیری در زندگیمان داشته باشد.
اولین و مهمترین آن یادگیری در کودکان است. اصول یادگیری در سن کم به کودک القا میشود و اهمیت به این اصول میتواند تأثیرات مهمی در آینده یادگیری کودک داشته باشد، البته وقتی موسیقی به روش سودمندی به کار برده شود، این در بسیاری جهات به کودک کمک میکند.
روشی که یادگیری را برای کودک آسانتر میسازد، برگزاری کلاسهای موسیقی در فعالیتهای روزمره کودک است. مطالعهای بر روی ده کودک سه ساله انجام شد که توانایی و سرعت چیدن قطعات پازِل در آنها مورد آزمایش قرار گرفته بود.
بعد از گرفتن آزمون اولیه به پنج کودک روزانه سی دقیقه آموزش خوانندگی و به پنج کودک دیگر هفتهای پانزده دقیقه درس پیانو داده شد. درسها برای یک دوره، بیش از شش ماه اجرا شد و بعد از شش ماه همه بچهها پیشرفت چشمگیری در سرعت چیدن پازل از خود نشان دادند.
محققان این مهارت را، در کنار هم قرار دادن قطعههای پازل یافتند، مثل استدلال مشابهی که مهندسان، شطرنجبازان و ریاضیدانان عالیرتبه به کار میبرند. این مطالعه بر روی کودکانی انجام شد که امتیازات اولیة آنها پایینتر از حد متوسط بود ولی پس از آزمایش، امتیاز آن تقریباً دو برابر شد.
محققان کارِ قرار دادن قطعات پازل در کنار هم را استدلال انتزاعی نامیدند. با آموزش موسیقی چنین مهارتهای انتزاعی را در انجام ریاضی و یا برخی کارهای دیگر که فرد باید آنها را در ذهنش به تصویر بکشد، تمرین میکند و به کار میبرد.
مطالعهای هشت ماهه توسط فرانسیس. اچ. راشر (Frances H. Rauscher) از دانشگاه کالیفرنیا صورت گرفت که در آن به نوزده کودکستانیِ حدوداً بین 3 تا 5 سال، هفتگی آموزشهای پیانو و روزانه آموزش خوانندگی داده میشد. درحالیکه به پانزده کودکستانی دیگر هیچ آموزش موسیقی داده نشد. در نیمه و پایان این مطالعه، آزمایشی روی آنها صورت گرفت. تنها بعد از چهار ماه امتیازها در آزمون قرار دادن قطعات پازل برای درست کردن یک عکس در گروهی که آموزش موسیقی دیده بودند به طور قابل توجهی پیشرفت کرده بود، درحالیکه گروه کنترلشده پیشرفتی نداشت گرچه هر دو گروه با امتیازی مساوی شروع کرده بودند.
شاید این نوع پیشرفت آن طور که مردم تصور میکنند باعث تغییر و اصلاح نشود ولی نتیجة آن را نمیتوان نادیده گرفت. راشر(Rasher)، اظهار میکند که آموزش موسیقی میتواند باعث پیشرفت هوشی کودک برای مدت طولانی و شاید هم به طور دائمی شود.
در آینده، با استفاده از این مهارتها، تحقق چنین تغییرات و پیشرفتهایی در یادگیری کودک میتواند تأثیرات مهمی بر آنها داشته باشد.
طبق پیشرفتهای حاصلشده در این دوره، موسیقی میتواند خیلی مفید باشد. وقتی موسیقی در کلاسهای درس اجرا میشود و ضمن آن برنامة درسی اصلی آموزش داده شود، وسیلهای مفید در فهم خواهد بود. در نیویورک برنامهای به نام آموزش از طریق برنامه هنری توسعهیافته یا LEAP برای مدتی اجرا شد که در آن موسیقی در دوره تحصیلی مدرسه اجرا شد تا امتیازات تحصیلی کودکان را در همه سطوح بهبود بخشد. یکی از راههایی که موسیقی در آن اجرا میشود ریاضیات است و آن را ریاضی موسیقایی نامیدهاند.
در آن معلم ریتم (نواخت) را در حساب کردن و محاسبه و به دست آوردن سود، در اصول ریاضی جای داده. با ریتم، دانشآموزان بهتر اصول پایه ریاضی مثل کسر و ضرب را میآموزند. کریستین بارد (Christin Bard) مشاور LEAP بیان میکند که موسیقی به مهارتهای ادراکی کمک میکند و این به دانشآموزان اعتماد به نفس میدهد. در کل، دانشآموزان با اعتماد به نفس به موفقیت دست مییابند و مهمتر از همه نگرش و طرز برخوردشان نسبت به ریاضی و یادگیری به طور اساسی بهبود مییابد.
موسیقی بهعنوان برنامه تحصیلی کامل و جداگانه میتواند تغییرات اساسی مثبتی در فرایند یادگیری جوانان داشته باشد. مری جین کالت (Mary Jane Collete) رئیس اداره تحصیل فرهنگی هنری بخش آموزش و پیشرفت حرفهای مدارس دولتی نیویورک بیان میکند:
فکرِ بسیار خوبِ تحصیل موسیقی نه تنها باعث یادگیری موسیقی که ارزش اصلی دارد میشود بلکه به دانشآموزان فرصت گوش دادن، عکسالعمل، دیدن، لمس کردن و حرکت را میدهد. همچنین آموزش مهارتهای موسیقی، اجرا و تئوری، تدابیر ارزشمندی را تأمین میکند که به یادگیری مهارتهای تجزیه و تحلیل، ترکیب و ارزیابی کودکان کمک میکند. دانشآموزان میآموزند اطلاعات را پردازش کنند و با استفاده از تجربههای عینی، شناختی و ادراکی و حرکتی دانش را انتقال دهند.
مریجینکالت طرفدار برنامهای است به نام یادگیری خواندن توسط هنر (LTRTA) که هنر را رشتهای جداگانه، در برنامه تحصیلی پایه، به جای استفاده از آن بهعنوان کمکی برای قسمتهای مختلف دورة تحصیلی به حساب آورده. موسیقی در حین شنیدن به شکلهای مختلف آن، صحبت کردن در مورد آن، در تلاش بودن برای فهمیدن و تفسیر کردن آن به روشهای مختلف و در بسیاری جهات از طریق دنبال کردن و پیروی از آن یاد گرفته میشود. او در ادامه بیان میکند:
این تجربیات موسیقایی باعث ایجاد شور و هیجان در کودک میشود و بدین وسیله باعث پیشرفت کودک در خواندن، نوشتن، فکر کردن و مهارتهای دیگر میشود. یادگیری به کمک تمام حواس، فرایند یادگیری را توسعه میبخشد و شیوههای مختلف آموزشی را اصلاح میکند.
وقتی کلاس درس، موسیقی را شامل میشود، میتواند تأثیرات عظیمی بر مراحل اولیه یادگیری کودک داشته باشد. موسیقی همچنین میتواند تأثیرات قابل توجهی بر بزرگترها از نظر یادگیری داشته باشد ولی این تأثیر به اندازه تأثیر موسیقی بر کودکان نیست.
بههرحال این موضوع واضح و کاملاً قابل درک میباشد که کودک سریعتر میآموزد و همچنین برای کودکان، انجام کارهای وابسته به موسیقی مثل نواختن یک آلت موسیقی چیزی است که شاید به آن اندازه برای بزرگترها جالب و هیجانآور نباشد. کودکان این کار را انجام میدهند چون برای آنها جدید و هیجانآور است درحالیکه بزرگترها برای انجام کارها باید تحریک شوند چون کاری را که به نظرشان ساده میآید انجام نمیدهند. این برای بزرگترها یک موضوع انتخابی است ولی وقتی انتخاب کردند که موسیقی را در زندگی روزمره خود جای دهند تأثیرات چشمگیری خواهد داشت ولی باز با تأثیر آن بر کودکان قابل مقایسه نیست.
موسیقی اثر مهم دیگری نیز بر افراد در تمام سنین دارد و آن طرز برخورد آنهاست. این منطقی به نظر میرسد که تظاهر کنیم موسیقی برای افرادی که کمترین تمایل را به شغلهای خاص و یا فعالیتهای ویژه دارند بیشترین کمک را میکند، ولی موسیقی این نظر را تغییر میدهد. موسیقی به شنونده انگیزه و طرز برخورد مثبت ارائه میدهد. با گوش فرادادن به موسیقی دلپذیری در محیط و حین انجام کاری دشوار میتوان آن را آسانتر ساخت. در مواردی ممکن است موسیقی طرز برخورد مثبت را افزایش ندهد ولی فشار کار را کم و آن را آسانتر میکند.
مطالعهای توسط Shawn E. Mueske فارغالتحصیل دانشگاه Mankato State صورت گرفت تا تأثیرات موسیقی (زمینه) را بر برخورد، موقعیت، گذر زمان در لابراتوار و بر رفتار کاری افراد، تعیین کند. او از گروهی کنترلشده که به موسیقی معروف و دلنشینی بهعنوان موسیقی زمینه گوش میدادند استفاده کرد و فهمید که تفاوت واقعیای در رفتار و شیوه برخورد یا موقعیت و پیشرفت دو گروه نیست ولی افزایش قابل توجهی در گذر زمان در لابراتوار و مدت زمان کارکردن به وجود آمد.
موسیقی زمینه میتواند هنگامی که افراد فکر میکنند، یاد میگیرند و کار میکنند مفید باشد ولی موسیقی باید درست اجرا شود. به سادگی فهمیده میشود که موسیقی غنایی باید آرام باشد چون اگر این گونه نباشد ذهن را منحرف میکند و منطقی است که نتیجه بگیریم، اگر موسیقی مفید است میتوان آن را بلندتر از موسیقی غنایی کرد ولی نه زیاد بلند، چون هر موسیقی که بیش از اندازه کافی بلند باشد یادگیری و تفکر را سختتر میکند.
همانطور که میبینیم شنونده بر موسیقی برتری دارد چون هدف اصلی و اولیة موسیقی این است که بر حالت رفتاری و طرز برخورد شخص اثر بگذارد. اگر شخص به موسیقی غنایی گوش کند، درحالیکه این موسیقی او را ناراحت میکند، این نوع موسیقی نمیتواند به او کمک کند که فکر کند چون بسیار سخت است که ذهن بتواند بر آن غلبه کند.
وقتی شخص به موسیقی زمینه گوش میدهد مهم است که موسیقیای که برایش آشناست و آن را دوست دارد باشد و همچنین به او آرامش دهد و این اصلاً خوب نیست که شخص به موسیقیای گوش کند که فرض میکند باعث آرامش میشود و نیز برایش آشنا نیست.
امروزه استرس و اضطراب، خطری برای سلامتی است. استرس در زندگی روزمره فراوان است و بنابراین ما هر کاری که برای سلامتی خود انجام دهیم مفید است. روشی مهم برای کم کردن استرس در زندگی روزمره، گوش دادن به موسیقی است. سالها پیش قطعه موسیقیهایی منحصراً به هدف تمدد اعصاب و کاهش استرس خلق شد. مطالعات نشان داده که موسیقیهای Relaxation یا تمدد اعصاب تنشها را کم میکند اما گوش دادن به موسیقی انتخابی اثر بهتر و سودمندتری دارد.
مطالعة دیگری روی 205 نفر صورت گرفت تا اثرات موسیقی مینور و ماژور را نشان دهد. موسیقی مینور (گام کوچک) به فرد احساس مالیخولیایی، غم و اندوه و ناامیدی و موسیقی ماژور(گامی بزرگ) بیشتر اوقات احساس خوشحالی، سرزندگی، شادابی، لذت و هوشیاری را به فرد میدهد.
موسیقی وسیلهای مفید است و انکار آن دور از حقیقت میباشد. موسیقی و سایر هنرها باعث ارزش بخشیدن به زندگی میشود و بدون آن تنوعی نیست و حتی در فرهنگ نیز خلل ایجاد میشود. در آینده، شاید، روشی مطلوب برای یادگیری این باشد که موسیقی را در هر مدرسهای در دورة تحصیلی جای دهند. اگر هر مدرسهای دانشآموزانش را پشتیبانی و تشویق کند که موسیقی را آزادانه دنبال کنند و در زندگی روزمره خود بیاموزند و به کار برند، افراد در یادگیری و کار کردن کارآمدتر خواهند بود، و در کل دانشآموزان بهتری نیز خواهند شد.
موسیقی برای انسان قدرتی است بزرگتر از آنچه تصور میشود. با مطالعه بیشتر انسان میآموزد که چگونه قدرت آن را مهار نماید و از آن استفاده بهتری کند.
آموختن موسیقى در آشفته بازار امروز ایران کار دشوارى است البته اگر موسیقى درست و مطابق با اصول صحیح مدنظر باشد. کسى که با هزار امید و آرزو یک ساز موسیقى مى خرد براى آموختن و نواختن آن تازه اگر موقع خریدن جنس معیوب به او نفروخته باشند، براى یافتن کسى یا جایى که تعلیم موسیقى مى دهد با انتخاب هاى متعددى روبه رو خواهد بود. از میان این همه مرکز / فرد مدعى تعلیم موسیقى اما تنها معدودى قابلیت و صلاحیت آن را دارند که هنر آموز مشتاق را به آنجا که باید، رهنمون شوند. با این حساب واى به حال کسى که از بخت بد تحت تعلیم یکى از این «نامعلمان» قرار گیرد.
بسیار محتمل خواهد بود که این هنرآموز پس از مدتى و با صرف وقت و هزینه زیاد، در نهایت عطاى یادگیرى موسیقى /ساز را به لقایش ببخشد و یا سرانجام خود او نیز مروج آن چیز شود که بسته و شکسته به اسم موسیقى به او آموزش داده شده است. اما اینکه چرا وضعیت آموزش موسیقى در جامعه ما به این روز و حال افتاده گرچه محتاج تحلیل و موشکافى دقیق تر است موضوعى است که در این مجال اندک مى کوشم دو علت اصلى آن را به اجمال ذکر کنم.
یک- از آنجا که مبانى هر موضوعى مهم ترین قسمت در آموزش آن است، بنابراین باید به تدریس پایه موسیقى (تئورى و عملى) توجه بسزایى کرد. در این مورد به جرات مى توان گفت که برخى «نامعلمان» موسیقى ما نه آموزش آن را دیده اند و نه اکثر آنها در حداقل دانش تئورى و عملى در رشته خاص خود هستند. به همین علت در اکثر موارد هنر جویان از یک سو از خود موسیقى برى شده و از سوى دیگر با تحمل هزینه سنگینى از احساسات و عواطف خویش از آن دل شکسته شده و آن را رها مى کنند.
تعداد دیگرى هم به موسیقى بازارى روى مى آورند. نامعلمانى را مى شناسم که فقط چند ماه (از یک سال کمتر) موسیقى کار کرده اند و حالا معلم شده اند واقعاً شما فکر مى کنید شاگردان آنها چه «موزیسین » هایى خواهند شد؟ موسیقى تضمینى هم نوعى دیگر از تدریس این هنر است که تنها در چند جلسه هنرجو را _ به قول خودشان _ نوازنده مى کند. آیا واقعاً مى توان در مورد موزیسین یا نوازنده شدن یک شخص (با هر نوع سازى) تضمین داد؟
دو- از طرف دیگر، برخى از اساتید واقعى این هنر هم کاملاً دانش خود را در اختیار هنرجو قرار نمى دهند. در این خصوص به این گفته از استاد مرتضى حنانه بسنده مى کنم که در مقدمه کتاب «ملودى و شیوه هاى ساختن آن» بیان شده است:
«حقیقت امر این است که برخى از مدرسان محترم ما تصور مى کنند که اگر دانش و محفوظات خود را در اختیار هنرجویان بگذارند طولى نخواهد کشید که معلوماتشان به تاراج خواهد رفت، غافل از اینکه این ذره هاى ناچیز از این اقیانوس بى انتهاى موسیقى قواعد و قوانین منسوخى هستند که هرگز نمى توانند براى شاگردان و حتى خود آنها منشا ایجاد اثرى بوده باشند. زیرا آنها که به مقصود رسیدند، چنین چیز هایى را مى آموزند تا از وجودشان آگاهى داشته باشند و هرگز مورد استفاده قرار ندهند.».
•••
آنچه در این یادداشت عنوان شد، در حکم طرح مسئله اى است که مدت هاست ضربه هاى تبرش پیکر نحیف موسیقى را در ایران آزار داده است. به راستى چه مى توان / باید کرد تا هنرآموز مشتاق یادگیرى موسیقى شاخص هایى در دست داشته باشد که به کمک آنها حقیقى را از جعلى و دوغ را از دوشاب بازشناسد؟ متولیان و تصمیم گیرندگان موسیقى کشور چه باید مى کرده اند _ که نکرده اند _ و نتیجه اش این آشفته بازار کنونى شده است؟ و در نهایت همه آنها که دستى در موسیقى دارند، براى برون رفت از این وضعیت چه باید بکنند؟
امیدوارم بحث این مقال تلنگرى باشد بر جامعه به خواب رفته موسیقى و آغاز گر مباحثه اى جدى میان دست اندرکاران این حیطه تا به زودى نتایج عملى و کاربردى آن را شاهد باشیم.
تنظیم های خوبی نداشتند پس این از نظر تنظیم پس تنها صرف یافتن یک نت بسنده نکنند و به تنظیم این قطعه توجه کنند و به نحوه انگشت گذاری و گاهی باید قطعه را در پوزیسیون های مختلف اجرا کرد تا بهترین نوع انگشت گذاری را انتخاب کنند که خود به مهارت بالایی نیازمند است دوم اینکه شاگردها باید یاد بگیرند که قطعات را چگونه جمله بندی کنند .
نکته ای که شاید خیلی کم به آن توجه میکنند تنفس کردن در قطعه و اینکه کجا احتباج به این کار هست تنها تکنیک و سرعت انگشتان نیست و یا اینکه فقط یخواهیم بگوییم باخ میزنم !
باید در اجرای قطعات فکر کرد چونکه هر نت باخ مهم است باید در مورد هارمونی ان اطلاعات داشته باشد پس باید قطعه را مانند یک موزیسین آنالیز کند در مورد سبکش باید بداند و خصوصیت قطعه . مقلا اینکه ساراباند چه رقصی است یا پرلود چه ویژگی دارد .برای اجرای یک فوگ از باخ باید بداند فوگ اصلا یعنی چه؟
پس داشتن دانش بالا از موسیقی نیازمند است نه تنها اجرای قطعه از روی نت بدون داشتن هیچ تفکری درمورد آن.
در ایران در بین نوازندگان گاهی جملاتی را میشنویم مانند اینکه بهترین اجرای باخ توسط فلان نوازنده است ؟یا اجرای فلان قطعه از یک نوازنده؟!
این تفکر که بگوییم بهترین اجرا مثلا از فلان نوازنده است در آمریکا اصلا وجود ندارد هر اجرای خوبی زیبایی های خاص خودش را دارد و اصلا این معیار انتخاب یک نفر کاملا اشتباه است شاید شما تنها از بین چند اجرای مختلف از یک اجرای یک نوازنده خوشتان بیاد این ملاکی بر این نیست که آن اجرا بهترین باشد! و این شیوه و تفکر از موسیقی اصلا حرفه ای نیست .
منتقدین گیتار در آمریکا چه کسانی هستند و نفد اصولی چه ویژگی دارد؟
اصولا نفد را باید یک کسی بنویسد که خودش موزیسین خوبی باشد و همچنین اینکه نوازندگی کرده باشد و نکته مهمتر باید با دید بازی با موسیقی برخورد کند و روشنفکر باشد تحمل کارهای جدید و نوآوری را داشته باشد
.پس نباید بگوید که موسیقی فقط باید به این صورت اجرا شود و آدمهایی هستند که حاضرند یک اجرای جدیدی هم بشنوند شخصی مثل نایجل کندی که ۴ فصل ویوالدی را روی ویلن اجرا کرد و غوغا کرد پس نمیشه گفت موزیک و اجرای یک نفر فقط خوب هست و منتقد باید به این نکات توجه کند .
خوبی موسیقی در همین مورد هست مثلا نوازنده اجرای با تمپویی متفاوت از یک قطعه را میکند شاید من خوشم نیاید اما به کارش به دلیل جدید بودن و تفکرش اهمیت میدهم .
مثلا خودم یک مدتی برای دو سال نقد مینوشتم برای یکی از مجلات معتبر
American Record Guide
در آمریکا که دهها آلبوم جدید گیتار برای بنده ارسال میکردند تا برای آنها نقد بنویسم و نظرم را در مورد اجرا آنها بنویسم پس باید به نکاتی که ذکر کردم توجه کافی داشته باشم.
مدرسین گیتار در کنسرواتوارهای آمریکا چه ویژگی را دارا میباشند؟و چگونه انتخاب میشوند؟
در آمریکا اگر در کنسرواتوار بخواهید درس بدهید اقلا 50 نفر برای این کار اقدام میکنند و گیتاریستهایی هستند که بسیار خوبند و حتی دارای مدرک دکترا میباشند . که باید چندین مسابقه بین المللی گیتار را برده باشند .
که ابتدا باید مشخصات خودشان را بدهند سپس تعدادی را انتخاب میکنند سپس باید نواری از کارهایشان ارائه دهند و بعد مصاحبه و سپس کنسرت و در نهایت هیات ژوری که کلا ۵-۶ مرحله دارد چون کسی که در کنسرواتوار تدریس میکند باید شخص بسیار خوبی از همه لحاظ باشد و انتخاب این شخص خودش یک نوع مسابقه است!
و تنها تدریس گیتار هم نیست. کسی که انتخاب میشود باید با سایر معلمین آنسامبل ( گروه نوازی ) بزند و با سایر سازها آشنا باشد و کلا باید موزیسین درجه یک باشد تا بعنوان مدرس کنسرواتوار انتخاب شود.
ادامه دارد
سلام
بررسی گیتار
گیتار به سازهای گروه کوردوفن Cordophones تعلق دارد ، از این جهت که سیمهای آن در اثر ارتعاش تولید صدا میکنند.
به هر حال گیتاری که به شکل امروزی میبینیم ، نتیجه تکامل آن در طی قرنهاست.
عده ای بر این عقیده اند که گیتار از مصر سرچشمه گرفته استو عدهای نیز بر این نظرند که آن از سیتارای یونانی-آشوری Greek Assyrian Cithara که بوسیله رمیها به اسپانیا آورده سده گرفته شده است.
اما به نظر می رسد که جد بزرگ تمام سازهایی که ما به عنوان کوردوفون از آنها یاد کردیم یک کمان موسیقی باشد که تنها یک سیم ساده به دو سر آن متصل بوده است که با کشیدن و رها کردن سیم صدایی در کمان ایجاد میشده که این صدا بوسیله یک تقویت کننده صوت که به آن متصل بوده تقویت میشده است.
از آنجائیکه این سیم تنها یک صدای ساده ایجاد میکرده برای داشتن چندین صدا ابتدا یک سیم دیگر و سپس چندین سیم به اندازه های کوتاهتر به کمان بسته شده و از این طریق چندین صدا تولید گردیده.
ازدیاد این سیمها و افزوده شدن یک جعبه تشدید صوت منجر به اختراع چنگ کمانی Harp Arqueeگردید. سپس سازی متشکل از مجموعه ای از سیمها به نام لیر ظهور کرد که در آن سیمهایی به طول مساوی کار گذاشته شد.
یونانیها دو نوع لیر داشتند ، یکی به نام لیرا و دیگری به نام کیتارا، کیتارا بوسیله رمیها تغییر شکل یافت و نام گیتار نیز از همین کلمه گرفته شده است .
بعدها رو می ها برای نخستین بار سازهایی چون سیتارا ، پاندورا Pandora و فیدیکولا Fidicula را نواختند و از این راه آلات کوردوفن در تمام اروپا رواج یافت.
در واقع نخستین گیتارهای واقعی در آغاز دوره رنسانس به ظهور رسید . این گیتار ها به دلیل داشتن بدنه ای باریک و شکلی مدور متمایز بودند.
به تدریج در قرنهای چهارده و پانزده پسوندهای موریسکا و لاتینا حذف شد و در سراسر اروپا آلات موسیقی خانواده گیتار با اسمهایی از قبیل : گیتارا ، گیترنه،گیترن Giteren( سازی سیمی مفتولی و منسوخ شده شبیه به گیتار که به زبان فرانسوی گیترنه و به زبان اسپانیایی گیتارا گفته می شد.) و شیتارا معین شدند.
در همان زمان گروه زیادی از سازهای خانواده کوردوفن ، با اسمهایی از قبیل: ویهوئلVihuelaا در اسپانیا و ویولا Viola در ایتالیا خوانده می شدند.
بعضی از این سازها با آرشهde arco ، بعضی با مضراب de penolaو بضی دیکر هم با انگشتde mano نواخته می شدند.
از ویهوئلای انگشتی ( ویهوئلا دمانو ) نوعی گیتار پدید آمد.
درطی قرنهای چهارده و پانزده در شکل گیتار و ویهوئلا تغییرات قابل توجه ای بوجود آمد به تدریج در پهلوهای آنها فرورفتگی ایجاد شد و در قرن شانزده هر دو ساز آشکارا شبیه گیتار شدند.
در قرن شانزده این دو ساز در اسپانیا بسیار رایج بودند و نوازندگی با انگشت به حدی عمومیت پیدا کرد که پسوند de mano در این کشور به کلی از اسم این سازها حذف شدند.
از آن پس گیتار بدنه ای بزرگتر و شکلی مدورتر به خود گرفت .
در قرن شانزده این دو ساز در اسپانیا بسیار رایج بودند و نوازندگی با انگشت به حدی عمومیت پیدا کرد که پسوند de mano در این کشور به کلی از اسم این سازها حذف شدند.
ویوئلا (یعنی نوع اشرافی گیتار ) در اسپانیا به منزله لوت در سایر نقاط اروپا بود. در طی قرن شانزده گیتار در دربار فرانسه دوران اوجی را پشت سر گذاشت.
در آن زمان گیتار چهار کر (” Choeurs این کلمه معادل انگلیسی آن course است
، در اصل به معنی هم آهنگی و همسرائی است ولی در اینجا به معنی سیم های جفت که گاهی با اکتاو یکدیگر کوک میشده اند.به این ترتیب مثلاً گیتار پنج کر دارای ده سیم بود که دوتا دوتا با هم کوک میشدند”.) وجود داشته گر چه در اوایل قرن هفدهم گیتار چهار کر همراه با ویهوئلا جای خود را به گیتار پنج کر دادند.
ظاهراً در قرن شانزدهم میلادی بود که گیتار پنج کر در اسپانیا ظهور کرد.در اوایل قرن هفده گیتار پنج کر در اسپانیا طرفداران زیادی داشت و در کشورهایی چون فرانسه و ایتالیا نیز رواج یافت.
در این عصر، گیتار در اسپانیا سازی مردمی بود در صورتی که در ایتالیا تا حد بسیار زیادی یک ساز اشرافی به شمار می آمد.در نیمه قرن هجده هنوز هم گیتار پنج کر ساخته میشد ولی کمیت آن رو به کاستی میرفت.ضمناً گیتارهای این دوره اندک تفاوتی با گیتارهای قرن هفده داشتند.سالهای 1770 و 1780 گیتار پنج کر جای خود را به گیتار شش کر تغییر داد و در فرانسه و ایتالیا گیتار با سیمهای ساده جای گیتار با سیمهای جفتی را گرفت .در فاصله سالهای 1770 تا 1850 روی ساختمان آن تجربیات فراوانی به عمل آمدو عاقبت تمام این کارها منجر به خلق گیتار مدرن گردید.در سال 1780 ،گیتار شش کر به اسپانیا معرفی گردید و بسیار رواج پیدا کرد.
اسپانیاییها در فنون ساختن این ساز به طور چشمگیری پیشرفت کردند.
بیشتر این نوع گیتارها در اسپانیا از جنوب گشور آمده بودند.شهر کدیز که در نزدیکی سویا واقع شده بود، مرکز عمده تولید گیتار محسوب میشد. در ضمن گیتارهای ساخت ای دو شهر (کدیز و سویا ) بسیار پر نقش و نگار بودند.
پرتغالیها نیز در ساختن گیتارهای شش کر رهروی اسپانیایی ها بودند.
اسپانیایی ها مثل پرتغالی ها سالهای زیادی پس از باب شدن گیتار با شش سیم ساده همچنان گیتار شش کر را ترجیح میدادند.
البته این کار ناشی از بی اطلاعی آنها نبود. در حقیقت مردم این دو کشور کاملاً در جریان تغییر و تحولات گیتار شش سیم تکی در سایر نقاط اروپا بودند و لیکن اسپانیاییها از توانایی گیتار شش کر در همراهی آوازهای اندلسیایی و رقصهای آن کاملاً مطلع بودند و به این خاطر مدتهای مدیدی پس از باب شدن گیتار شش سیم تکی همچنان از گیتار شش کر استفاده میکردند.
اواخر قرن هجده و اوایل قرن نوزده دورا تحول گیتار محسوب میشود و فرانسویها و ایتالیایی ها در امر تبدیل گیتار به یک ساز شش سیم ساده و نیز تدوین کوک مدرنپیشگام بودند.
در طی این سالها گیتار با شش سیم ساده نسبتاً شکل استانداردی پیدا کرد و نیز همراه با رایج شدن سیمهای تک،خرک گیتار نیز تغییراتی یافت به صورتی که سیمها به آن گره میخوردند.ترقی چشمگیر گیتار در اوایل قرن نوزده یکی از نمات برجسته تاریخ آن است
گیتارهای ساخت آنتونیو د تورس خواردوی اسپانیایی (Antonio de Torres Jurdo) 1892-1817شباهتهای کامل خود را به گیتارهای امروزی نشان میدهند.
تورس مشهور ترین و پیشروترین گیتار ساز جهان به شمار می آید.
از تحولات بعدی که در گیتار بوجود آمد، نایلومی کردن سیمهای گیتار است.نخستین سیمهای نایلونی، ساخت کارگاه سیم سازی آلبرت آگوستین (Albert Augustine)بود.
قبل از این سیمهای زیر گیتار همه از جنس روده (زه) و سیمهای باس آن از جنس ابریشم نتابیده بوده که نوار فلزی به دور آن می پیچیدند.
این نوع سیمها اشکالات قابل ملاحظه ای داشتند. ازجمله اشکالات آنها میتوان به آسانی از کوک خارج شدن آنها،مقاومت کم و عدم یکنواختی ضخامت آنها بود که ارتعاشهای غلطی را به دنبال داشت.
همانطور که معرفی و ساخت گیتار مدرن را به تورس نسبت میدهند، عامل غنای موسیقایی و فنی این ساز را نیز عموماً به فرانسیسکو د آسیس تارگا ایکسیا (Francisci de Asis Tarrega Eixea 1852-1990)نسبت میدهند.
تارگا نوازنده بزرگی بود که اصول تکنیکی محکمی این ساز پایه گذاری کرد و اما تحول وسیع این ساز
را بیشتر مرهون فرناندو سور (Fernandi Sor) ودیونیزیو آگوادو که هر دو اسپانیایی هستند میدانند.
در واقع اسپانیا تنها کشوری بود که پس از رواج یافتن گیتار،مردم آن دیگر هرگز از آن دل نکندند.
با اینکه سلیقه اشرافیت اسپانیا دائم در حال تغییر بود ولی مردم عادی برای همراهی رقص و آواز خود کماکان از گیتار بهره می جستند.
در حقیقت اسپانیا کشوری بود که میتوان گفت گیتار در آن ساز ملی به شمار می رفت و گیتار همچنان به عنوان یک عنصر اصلی زندگی باقی ماند.
دیدرو دالامبر صاحبان دائره المعارف در سال 1751 که هر دو از ادبا و نویسندگان بزگ فرانسه به شمار می روند،در دائره المعارف خود در مورد گیتار چنین اظهار داشته اند:
“صدای این ساز به حدی دلنشین است که برای تمام لطافتهای آن باید مطلقاً ساکت بود … بایستی با آن تکنوازی یا با صدای سازی از نوع خودش همراهی کرد …”
سلام
لیلی افشار
در مورد آلبوم جدیدتان کمی توضیح بدهید?اسمش Hemespheres هست و در این آلبوم از قطعات آهنگسازانی همچون : رضا والی - جرارد دروژرد - جان اشنایدر استفاده شده قطعاتی از اطراف دنیا با فرهنگهای مختلف . مثلا قطعه ای مانند قره توپراق ( خاک سیاه) از عاشیق ویصل که قطعه ای محلی ترکیه ای هست و بسیار هم مشهور که ریکاردو مویانو آنرا برای گیتار تنظیم کرده است .
وجود قطعه گذار از رضا والی و فانتزی مرغ سحر با حال و هوای موسیقی ایرانی آیا نیت و دلیل خاصی داشته است؟
من میخواستم حتما در آلبوم جدیدم موسیقی از ایران وجود داشته باشد من در طی این سالها همه نوع موسیقی اجرا کردم و خیلی دوست داشتم که قطعه ایرانی نیز برای گیتار وجود داشته باشد تا بنوازم .
بهمین خاظر از رضا والی خواستم تا قطعه گذار را بنویسد و بسیار در آمریکا این کاربازتاب خوبی داشت و مجله های مختلف گیتار وبرنامه های مختلف رادیویی در مورد این آلبوم با بنده مصاحبه کردند.
آیا تنها در زمینه اجرا قعالیت داشته اید ؟ آهنگسازی چطور؟
در طی دوران تحصیل علوم مربوطه به آهنگسازی را خواندم اما بیشتر هدف و کارم اجرا هست و لی با بسیاری از آهنگسازان کار کرده ام و در مورد قطعات همفکری داشته ام در آخر شاید کاری که بیرون می آمد کار مشترکی بود همانند اینکه با هم این قطعه را نوشتیم.
آیا به نوازندگی بر روی صحنه علاقمندید یا ضبط؟
من از اجرا بر روی صحنه خیلی لذت میبرم و علاقمندم چراکه انرژی شنوندگان تاثیر بسیار زیادی بر روی نوازندگی من دارد و حتی آکوستیک سالن زدر استودیو شما تنها هستید و خیلی باید کار دقیق انجام بشود.
آیا کارهای جدیدی در دست تنظیم دارید؟
بر روی چند قطعه محلی دیگر مشغولم و عجله نمیکنم چونکه همیشه این ایده ام بوده که باید کار را با نهایت کیفیت و دقت انجام دارد و با تفکر که امیدورام در آینده این کارها نیز به پایان برسد و انتشار یابد
در مورد تاریحچه گیتار کلاسیک میتوانید توضیح دهید؟و چرا آهنگساز بزرگی مانند باریوس تا سالها ناشناخته ماند ؟
در قرن ۱۸ گیتار با نوازندگانی چون سور و جولیانی پا به عرصه گذاشت و سپس تارگا که سمبل گیتار مدرن میباشد چرا که حتی از نظر ساختاری گیتار دوره سور و جولیانی با گیتار امروزی تفاوتهایی داشتند
در گذشته از گیتار تنها بعنوان ساز همراه کننده استفاده میشد و بخاطر حجم صدای کمش قطعات کوتاه برای آن ساخته میشد بنابراین خیلی طول کشید تا گیتار بعنوان یک ساز مهم بر روی صحنه بیاید که این کار احتیاج به نوازندگان خوبی داشت که سور و جولیانی خدمت بزرگی در این راه انجام دادند.
در کتابی که به بررسی زندگی باریوس نوشته شده گفته میشود که او با آندره سگوویا در آرژانتین ملاقات کرد اما سگویا به او هیچ کمکی نکرد تا به آمریکا برود و کنسرت بگزاردخیلی ها میگویند از روی حسادت بوده که این کتاب اینگونه دلیل محجور ماندن باریوس را بیان میکند .
باریوس هم بعد از مدتی که با فرم و لباس غربی بر روی صحنه حاضر میشد از فرهنگ غرب خود را جدا کرد و به پاراگوةه و آرژانتین رفت و مثل سرخپوست ها لباس پوشید و بنوعی به فرهنگ بومی خودش رجوع کرد و کشف بزرگ جان ویلیامز بود که این اهنگساز را با نوازندگان و دنیای گیتار کلاسیک آشنا کرد . و قطعات باریوس هم در سبک فولکوریک پاراگوئه هست و هم در سبک غربی مانند والسهایش در کل باریوس یکی از مهمترین آهنگسازان گیتار کلاسیک قلمداد میشود
نظرتان در مورد تنظیم قطعات سایر سازها برای گیتار چیست و یک تنظیم خوب چه ویژگی باید داشته باشد؟
اگر بخواهیم قطعه ای را تنظیم کنیم باید کاری کرد که جوری بنظر بیاید که این قطعه از ابتدا برای ساز گیتار نوشته شده باشد نه اینکه با سختی قطعه ای از ساز دیگر را تنظیم کنیم و نوازنده را دچار مشکل کنیم مانند قطعات شوپن که تنظیم آنها با توجه به تکنیک خاص انها بر روی پیانو و صدادهی مورد نظر کار بسیار سختی است که بر روی گیتار اجرا شود.
ونباید آنها را سخت کرد و باید جوری باشد که آسان بنظر بیاد .
خیلی از سوئیت های باخ را آنقدر باس و لگاتو اضافه کرده اند که واقعا نواختنش سخت شده گاهی اوقات وقتی خودم در دانشگاه بودم میدیدم که بسیاری از ویولونسلیست ها قطعات باخ را به راحتی اجرا میکردند و بدنبال آن نوازنده گیتار با مشقت و سختی قطعه را بر روی ساز خود اجرا میکرد که باعث تعجب نوازندگان دیگر میشد.
پس تنظیم مناسب توسط شخص آگاه و با دانش بالا از موسیقی الزامیست و بیشترین مشکلی که در اینجا هست شاید همین نداشتن قطعات با تنظیم درست هست و جالب اینکه حتی در قطعاتی که برای خود گیتار نوشته اند نیز مشکل وجود دارد و آن هم مشکل انگشت گذاری که یکی دیگر از موارد بسیار مهم در نواختن گیتار میباشد در حالیکه نواختن ملاک نیست بلکه تفکر بر خود قطعه و انگشت گذاری صحیح بسیار مهم است.
ادامه دارد . . . . . .
سلام
Joe Satriani
ستریانی در سال 96 با Pat Martino نوازنده بزرگ Jazz در ضبط دو آهنگ Ellipsis و Never & After برای آلبوم All Sides Now همکاری کرد. همچنین در نوامبر همان سال آلبوم A ـ Merry Axemas Guitar Christmas به کوشش Vai منتشر شد که در آن 11 نوازنده برتر گیتار از جمله Jeff Beck ، Eric Johnson ، Steve Morse ، Richie Sambora ، Brain Setzar Orchestra ، Wayne Shephard Kenny و Satriani هر کدام یکی از آهنگهای کلاسیک کریسمس را انتخاب و اجرا کردند.
فوریه سال 1998 تک آهنگ (Single)Ceremony (از آهنگهای Crystal Planet) در امریکا عرضه شد و به دنبال آن در مارس 1998 هشتمین آلبوم جو، Crystal Planet به تهیه کنندگی Mick Fraser (تهیه کننده G3 ، Metallica ، AC/DC) منتشر شد.
در همان ماه آهنگ Summer Song نامزد جایزه Grammy شد و تور بزرگ Crystal Planet در آمریکا آغاز شد.
در ماه می سال 1998 تور G3 در اروپا همراه Uli Jon Roth (گیتاریست گروه Scorpions) و Michael Schenker (گیتارست معروف گروههای Scorpions,UFO) برگزار شد.
از نکات استثنائی این تور این بود که در لندن Brain May (گیتاریست گروه Queen) و در فرانسه Patrick Rondat (گیتاریست سبک Newage که در دو آلبوم Jean-Michel Jarre همکاری داشته) به عنوان نوازنده مهمان اجرا داشتند. در ماه جولای همان سال ادامه تور Crystal Planet برگزار شد. همچنین آهنگ A Train Of Angles (از آلبوم Crystal Planet) در سال 1999 نامزد جایزهGrammy شد.
14 ژوئن سال 2000 یکی دیگر از آلبومهای ستریانی Engines of Creation، توسط Epic منتشر شد. در هزاره جدید سبک ستریانی هم در این آلبوم تغییر کرد و زمینه شناخته شده راک آهنگهایش جایش را به زمینه تکنو و الکترونیک داد، البته با همان ملودی های سرعتی، با ابهت و (ستریانی یی).
این آلبوم شاید برای خیلی ها به خصوص گیتاریست ها، بیگانه باشد. او در این اثر به دنیای DJ ها و Re-mixer ها پا نهاده و با استفاده از استعداد و خلاقیتش بین گیتار و تکنو، پیوندی به وجود آورده است.
سال 2001 در ادامه تورهای G3 ستریانی و دوست باوفاش Vaiاین بار با John Petrucci (گیتاریست گروه Dream Theatre) به برگزاری تور پرداختند.
اجرای زنده بعدی ستریانی Live In San Francisco بود که در 19 ژوئن 2002 عرضه شد. لازم به ذکر است که جو قبل از San Franciscoبا گیتاریست های زبردستی همچون وینی مور Vinnie More و دوست همیشگی خودVai اقدام به اجرای زنده دیگری کردند.
نکته قابل توجه این کنسرت این بود که علاوه بر نوازنده بیس جو، بیسیست گروه وینی هم حضور داشت، یعنی اجرای آهنگها به همراه دو بیس که در نوع خود بی نظیر است.
آخرین آلبوم ستریانی با نام Strange Beautiful Music در 25 ژوئن سال 2002 و با سبک Rock-Instrumental روانه بازار گردید.
جو ستریانی با ارائه این آلبوم 59 دقیقه ای اعم از 14 آهنگ بار دیگر به دنیای موسیقی خود را بعنوان استاد مسلم گیتار الکتریک نشان داد.
آهنگهای Oriental Melody, Chords Of Life, You Saved My Life مهر تائیدی بر آهنگسازی این آلبوم می زند. ستریانی با ارائه این آلبوم نشان داد که هنوز توانایی های خود را در ساخت آهنگهای جاودانی از دست نداده است.
جو ستریانی در سال 2006 توری به نام Z`z که نام مخفف پسرش هست برگزار کرد .
پایان