John Petrucci

John Petrucci متولد Long Island در ایالات متحده است . از 12 سالگی نوازندگی گیتار رو آغاز کرده (البته یه بار هم 8 سالگی خواسته این کار رو بکنه که ظاهرا اون موقع به علت پاره ای مشکلات علاقه اش رو از دست داده بوده) از گیتاریستهای مورد علاقه اش در ابتدای شروع تمریناتش میشه به Yngwie J. Malmsteen,Randy Rhoads,Iron Maiden, Steve Ray Vaughen و ... اشاره کرد (این آخریا البته به Steve Morse هم علاقه مند شده) همچنین با شروع شکوفایی سبک متال جان به گروههای Metallica و Queensryche هم علاقه خاصی پیدا کرد. بعدها با

پیشرفت بیشتر تکنیکش به گیتاریستهای قویتری از جمله Steve Vai , Al Di meola هم علاقه مند شد. یکی از موارد جالب در مورد جان به عنوان گیتاریست گروه Dream Theater اینه که اون از بچگی به همراه John Myung و Kevin Moore که بیسیست فعلی و کیبوردیست سابق گروه هستن در یه مدرسه درس میخونده و بعدها هم با هم به ادامه تحصیل در رشته موسیقی در دانشگاه برکلی مشغول شدن و بیشتر اونجا بوده که جان با اصول موسیقی جز و هارمونی موسیقی آشنا شده . اولین گروهی که اونها در کنار درامر - Mike Portnoy تاسیس کردن Majesty نام داشته که بعدها به Dream Theater تغییر نام داده . جان در کنار موسیقی گروه Dream Theater در یه کار جنبی یا Side Project دیگه با نام Liquid Tension هم فعالیت داره که البته من متاسفانه چیزی از این کارهاش رو نشنیدم.اگه کسی شنیده یه آماری بده که تو چه تیپیه . و مورد آخر اینکه جان متاهله و با همسر و سه تا بچه اش در نیویورک زندگی میکنه . در کنار نوازندگی گیتار از اسکیت و دوچرخه سواری و سینما هم لذت میبره .


یکی از کتابهای معتبر آموزش گیتار که البته من تو ایران کمتر دیدم کسی داشته باشه یا از روش تدریس بکنه هم کتاب Rock Dicipline هستش که نوشته جانه و هم کتابش و هم ویدئو سی دی های آموزشیش رو توی اینترنت میتونید پیدا کنید . کتاب خداییه که حتی به گیتاریستهایی که ازحالت مبتدی بودن هم دراومدن پیشنهاد میکنم یه نگاهی بهش بندازن بعضی از تمرینهاش واقعا جالبه . و مورد آخر در مورد قرارداد گیتارهای جان پتروچی:
گیتارهای مورد استفاده جان تا سال 2000 گیتارهای Ibanez بودن ولی بعدش به علت اینکه کمپانی در مورد پاره ای از تغییراتی که جان میخواست روی مدل Signature خودش بده موافقت نکرد اون هم قراردادش رو با Ibanez لغو کرد و طی سالهای اخیر کمپانی Ernie Ball/Musicman یا همون EB/MM گیتارهای پتروچی رو تامین میکنه . (به عبارتی همون کمپانی که گیتارهای یکی از بتهای پتروچی - استیو مورس رو میسازه) البته کماکان مثل زمان استفاده از گیتارهای Ibanez از پیکاپهای Di Marzio روی گیتارهای جدیدش استفاده میکنه . من معتقدم در این یه مورد خاص کمپانی Ibanez به سختی ضرر کرد . به خصوص که Ibanez با گیتاریستهای خدایی مثل Joe

Satriani,Steve Vai,Paul Gilbert,Marcel Coenen,Marty Friedman قرارداد داره و واقعا حیف شد که یکی از خداها رو از دست داد.اون هم در شرایطی که الان اکثریت گیتاریستهای قوی دارن به سمت کمپانیهای گیتارسازی ژاپنی جذب میشن (نمونش گیتاریستهای Children of Bodom یا Dave Mustaine که سالها از Jackson استفاده میکردن ولی توی این 1-2 ساله به سمت ESP رفتن . یا کرک همت و جیمز هتفیلد که بعد از 10 سال استفاده مداوم از گیتارهای Gibson و Jackson روی استیج از سال 1989 به سمت ESP رفتن و موردهای دیگه ... )

the monophobic

سلام

رسید  مژده که آمد  بهار و سبزه  دمید       وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید 

صفیر مرغ  برآمد  بط   شراب  کجاست       فغان  فتاد  به  بلبل  نقاب  گل  که  کشید 

ز  میوه های بهشتی  چه  ذوق  دریابد       هر   آنکه  سیب  زنخدان   شاهدی  نگزید 

مکن ز غصه شکایت که  در  طریق  طلب       به  راحتی  نرسید   آنکه  زحمتی  نکشید 

ز  روی ساقی مهوش گلی بچین  امروز       که گرد  عارض  بستان  خط  بنفشه  دمید 

چنان  کرشمه ساقی دلم  ز دست ببرد      که با کسی دگرم نیست برگ گفت و شنید 

من این مرقع رنگین چو گل بخواهم سوخت      که  پیر  باده   فروشش   بجرعه ای  نخرید 

بهار        میگذرد    دادگسترا      دریاب       که  رفت    موسم  و   حافظ  می  نچشید

 

اول تشکر می کنم از شما که تا حالا منو همراهی  کردید و به وبلاگ خودتون سر می زدید .

عید رو تبریک می گم و برای همه شما آرزوی موفقیت و سر بلندی دارم .

تاریخ نوروز

( در دین گوید که آفریدگان گیتی را به سیصد و شصت روز آفریدم که شش گاه ِ گاهنبار است ، ( که ) به سالی انگاشته ( شود ). همی نخست روز بشود ، پس شب آن روز را گیرد و درآید. )
کتاب بندهشن – کتاب آفرینش در آیین زرتشت – ترجمه مهرداد بهار
 

تاریخ نوروز و تحولات کمی و کیفی آن :
تاریخ ِ آغاز ِ مراسم باشکوه عید نوروز به جمشید شاه بازمی گردد. او که در زمان سلطنت در آبادانی ِ ایران و آسایش خاطر ِ مردم از هجوم بیگانگان ، نقش بسیاری داشت. روزی سفر یا در واقع معراجی با تخت زرینش به آسمان ( بسوی خورشید ) داشت ، پس از بازگشت دین را تجدید و آن روز را (( نوروز)) نامید.
این گاهنبار ( جشن ) ( که از آن در گاتهای زرتشت نامی برده نشده و تنها در یکی از یشتها بنام فروردین یشت ، ذکر و ستایش این گاه نگاشته شده ) پس از جمشید شاه سال به سال بر اهمیت و فراگیری آن افزوده شد.
در زمان هخامنشیان و ساسانیان نوروز بعنوان سنتی فراگیر و بسیار باشکوه چه در دربار شاهان و چه در خانه های مردم عامه ( نه فقط زرتشتیان ) اجرا می شده.
با هجوم قوم عرب و نفوذ فرهنگ اسلامی و تطبیق فرهنگ ایران ِ زرتشتی با اسلام ، برداشتهای اسلامی از سنتهای ایرانی از جمله نوروز صورت گرفت. از آنجمله از زبان و قلم اندیشمندان اسلامی رفت که : خداوند حضرت آدم را در اول فروردین آفرید و پیامبر گرامی اسلام ، حضرت علی (ع) را در این روز در دشت غدیرخم به امامت و ولایت معرفی کرد و ...
به این ترتیب نوروز و صدها سنت اصیل ایرانی به مدد فرهنگ تطبیقی و التقاطی ِ خاص ایران به سنتهای اسلامی وارد شد.
در طی سالیان پر فراز و نشیب ِ تاریخ ایران کوششهایی یا از روی دشمنی یا نادانی و یا درد دین (!) برای کمرنگ کردن و بی اهمیت جلوه دادن نوروز صورت گرفت. بنابر نمونه ، امام محمد غزالی در کیمیای سعادت سفارش می کند که : (( ایرانیان ، جشن ِ نوروز و سده را نگیرند! چراغانی نکنند! لباس ِ نپوشند! حتی عزاداری کنند تا مجوس از بین برود!! ))


اما انگار این افکار منور و انقلابی (!) کمی زیادی انقلابی بود ، چون هیچگاه اجرا نشد!
و امروزه نیز اگرچه از تشریفات بسیار و تنوعات قومی ِ نوروز کاسته شده اما بنظر می آید جشن مبارک نوروز را دیگر کسی نمی تواند از ایران جدا کند. حتی اگر افراد و مسئولانی نادان ، احمقانه عنصر هویت ملی را مقابل ِ هویت مذهبی ایرانیان قرار دهند و ملیت را خطری برای دیانت ِ نیم بند!!
اسطوره ها ، رسوم و فلسفه ی آنها :
نیاز به تولدی دوباره ، پاک شدن از آلودگی ها و اشتباهات ِ گذشته و شروع ِ یک زندگی ِ نو در وجود آیین زرتشت و ایران ِ باستان بصورت اعتقاد به یک نقطه عطف خاص یعنی آفرینش متمرکز شده است.
طبیعت پس از گذران ِ دوره ای سرد و بی محصول ، با آغاز بهار زنده شده و در واقع آفریده می شود. ( در اسلام و همچنین عرفان ِ اسلامی موضوع خلق مدام ، منطبق با این عقاید ایران باستان است ) انسان نیز باید بعنوان یکی از مخلوقین ِ الهی سعی کند همراه طبیعت به رستاخیز برخیزد.
ماه فروردین را ماه ِ فَروَهَرها یا فَروَشی ها می نامند. و آن عید اموات است. درین ماه بدلیل رستاخیز ( نو شدن ِ موقت دنیا ) پرده ی میان زنده گان و مردگان به کناری رفته و ارواح ِ نیک ِ درگذشتگان به ملاقات ِ زندگان می شتابند. رسم معروف قاشق زنی ، نیز از همین اعتقاد نشات می گیرد. ارواح ِ نیک بصورت افرادی که رویشان پوشیده ست به پشت در خانه های زنده ها آمده و زنده ها نیز به آنان به رسم یادبود و برکت هدیه ای می دهند. و نیز تمیز کردن خانه ها و روشن کردن چراغها و شمعها در زمان تحویل سال برای رضایت خاطر و هدایتِ فرورها ست.
در روز ابتدای فروردین ، که بنام ِ پاک و برکت دهنده ی اهورامزدا( خدای پاک ) مزین شده است ، خورشید وارد برج حَمَل شده و جهان از نو آفریده می شود.
ایرانیا قدیم برای استقبال از سبزی ِ بهاران ، 25 روز مانده به فروردین بر 12 ستون ِ خشتی یا سنگی سبزه می کاشتند. ( 12 ستون ، اشاره به اعتقاد ِ کهن ِ قرار گرفتن ِ جهان بر روی 12 ستون )
ششمین روز ِ فروردین که بنا به نظرات بسیاری محققان و موبدان زرتشتی ، سالروز تولد زرتشت اسپنتمان است ، به نوروز ِ بزرگ معروف است. (( آورده اند که در بامداد ِ آن روز به کوه ِ بوشنج شخص ِ خاموشی که دسته ای از گیاهان ِ خوشبو در دست دارد ساعتی نمایان است ، سپس پنهان می شود و تا سال ِ دیگر در همین هنگام دیگر نمایان نمی گردد.
و نیز :
در این روز مردم به یکدیگر آب می پاشند و دلیل ِ آن همان خود شستن و پاکیزگی ست.
پارسیان در تمامی روزهای فروردین خانه های خود را چراغانی کرده و چوبهای خوشبو می سوزانند و شمع ها را روشن نگاه می دارند.


خوانچه ای پهن می کنند که بر آن هفت چیز که نامشان با حرف ِ سین شروع شده باشد می گذارند ( هفت سین ). مانند :
سبزه : نمودار ِ گلهای زیبا و زینتی ، سرسبزی و خرمی . سیب : میوه ای بهشتی و نماد ِ زایش . سمنو : از جوانه ی گندم ، نمود رویش و برکت . سنجد : بوی برگ و شکوفه ی آن محرک ِ عشق و دلباختگی ست. و ...
آینه و شمع بر سر سفره هفت سین نیز نماد ِ نور و روشنایی و شفافیت است. معمولا تخم مرغ نیز بر سر سفره ی هفت سین هست که نماد ِ نطفه و باروری و زایش است. نیز در اساطیر ِ ایران ، جهان ، تخم مرغی شکل است ، آسمان چون پوسته ی تخم مرغ و زرده اش نمودگار زمین است. ماهی ِ زنده نیز نماد سرزندگی و شادابی ست.
... و هزاران فلسفه و رسوم متفاوت که در گوشه و کنار ِ ایران عزیزمان پراکنده ست . در بعضی از کشورهای شرق آسیا مانند چین ، هند و پاکستان نیز هر ساله مراسمی شبیه به نوروز انجام می شود.
و اما ، حکایت نوروز نه حکایت ِ چسبیدن ِ متعصبانه به سنتها و نه پان ایرانیست شدن است بلکه فراگیری و عمل به فلسفه ی نو کردن ِ افکار و دلهایمان است و چه چیزی بهتر از آن که تمام اشتباهات گذشته را به خداوند همواره بخشنده بسپاریم و با روحی آزاد و آزاده ( زندگی ) کنیم!

موسیقی فیلم

سلام

موسیقی فیلم:ترکیب بسیار مؤثر موسیقی پاپ و موسیقی فیلم را می‌توان در فیلم بازگشت به آینده اثر آلن سیلوستری مشاهده کرد که در آن موسیقی مردم در دوره‌های گذشته و حال، به شیوه دلپذیری ترکیب شده‌اند. در فیلمهای علمی تخیلی هیچ اثری شاخص‌تر از آثار ونجلیز در Blad Runner و دنی الف من در Batman نیست.


این آثار حال و هوای تیره‌ای دارند.
گاهی اوقات به شکلی کاملاً استثنایی، تمهای موسیقی وارد فرهنگ عامه مردم می‌شود. از جمله آثار اولیه، موسیقی جان ویلیامز برای فیلم کوسه‌ها است که به طرز حیرت‌انگیزی، اعماق دریاها را نشان می‌دهد.

نمونه دیگر، تمهای ونجلیز برای فیلم ارابه‌های آتش است که در آن حرکات قهرمانانه فوق‌العاده‌ بدیع بازیگران با حرکت کند به نمایش درمی‌آید. همچنین موسیقی بیل کونتی برای فیلم راکی نمونه جالبی برای رویدادهای ورزشی گلادیاتورمانند بود. موسیقیهایی هم که جان باری برای مجموعه فیلمهای جیمز باند ساخت، در نوع خود بی‌نظیر بودند.

تردیدی نیست که موسیقی‌ جان ویلیامز برای فیلم جنگ ستارگان نقش عمده‌ای در تأثیر فیلم بر مخاطب داشت. در این موسیقی از ارکستر فوق‌العاده‌ عظیمی استفاده شد و با استفاده از تمهای بدیع، جدال خیر و شر به شیوه‌‌ای مدرن ساخته و پرداخته گردید. ویلیامز در کنار استیون اسپیلبرگ آثاری به یاد ماندنی را خلق کرد.

او یکی از نمونه‌های برجسته آهنگسازان مستعد موسیقی فیلم است که هم موسیقی سنتی را خوب می‌شناسد و هم دست به کارهای تجربی جسورانه‌ای می‌زند. در موسیقی تجربی، موسیقی‌دانها، غالباً از سازهای الکترونیکی استفاده می‌کنند، از جمله وندی کارلوس که بخشی از آثار بتهوون را در فیلم ساعت پرتقالی اجرا کرد و یا براد فیدل که از موسیقی متالیک در فیلم ترمیناتور 2 استفاده کرد.

برخی از آهنگسازان هم از سازهای الکترونیکی به شیوه‌ای نه چندان آشکار استفاده می‌کنند، از جمله جیمز هورنر در فیلم تایتانیک. استفاده از این سازها به تدریج با بهره‌گیری از کامپیوترها برای ایجاد جلوه‌های ویژه رایج شد، اما هیچ سازی، با همه توانایی‌ و گستردگی‌اش نمی‌تواند جانشین آهنگسازان مستعد و ماهر در صنعت فیلم‌سازی شود.


گاهی اوقات تصور می‌شود که آهنگسازی برای فیلم و برای رادیو و تلویزیون، یکی است و همان آهنگسازانی که برای سریالهای تلویزیونی، موسیقی می‌سازند، می‌توانند برای فیلمهای سینمایی نیز موسیقی بسازند. ولی واقعیت این است که موسیقی برای فیلم و تلویزیون، با یکدیگر تفاوتهای اساسی دارند.

کسانی که در هالیوود به کار فیلمسازی مشغول هستند، این دو نوع آهنگسازی را به شدت از یکدیگر متمایز می‌سازند و در هنگام استخدام آهنگساز، در این مورد دقت زیادی به خرج می‌دهند.

ظاهراً آهنگ ساختن برای فیلمهای سینمایی بیش از آهنگسازی برای فیلمها و سریالهای تلویزیونی اعتبار دارد، هر چند هر دو به مهارتهای یکسانی نیاز دارند و آهنگساز تلویزیونی به علت محدودیت زمانی فیلمها و سریالها، مشکلات بیشتری هم دارد. البته مهم‌ترین علت تمایز بین این دو حرفه، همان انگیزه قدیمی، ‌یعنی پول است!

پولی که برای یک اثر سینمایی پرداخت می‌شود بسیار بیشتر از حق‌الزحمه موسیقی برای یک کار تلویزیونی است و کسی که می‌تواند از تلویزیون به سینما مهاجرت کند، واقعاً شانس آورده است.

هر چند همه رسانه‌ها و از جمله سایتهای اینترنتی دایماً به تمهای کشف‌‌نشده در آثار رادیویی و تلویزیونی اشاره می‌کنند، کماکان زیباترین ملودیها را از موسیقی فیلمهای سینمایی می‌شنویم، ملاحتی که فقط در تنظیم ماهرانه و دلپذیر برخی از قطعات موسیقی سبک به گوش می‌رسد.

برخی از برجسته‌ترین آهنگسازان فیلمهای سینمایی با آهنگسازی برای تلویزیون کارشان را شروع کردند و قبل از آنکه به «پرده عریض سینما» برسند، پرده کوچک‌تری را که تلویزیون باشد، تجربه کردند. یکی از برجسته‌ترین آنها جان تاونر ویلیامز است. آن روزها که برای تلویزیون موسیقی می‌نوشت، نامش جانی ویلیامز بود.

برخی از آثار تلویزیونی او عبارتند از: گمشدگان در فضا و شهمات. او همچنین به عنوان پیانیست استودیو از جمله در جلسات هنری ماسینی هم کار می‌کرد. پس از آن که به رتبه نوشتن موسیقی برای فیلمهای سینمایی ارتقا پیدا کرد و رهبر ارکستر سمفونیهای پاپ شد، نامش را به جان ویلیامز تغییر داد.

بودجه‌های اختصاصی برای فیلمهای سینمایی فوق‌العاده زیاد هستند و آهنگساز می‌تواند از ارکسترهای بزرگ‌تری هم استفاده کند.

مدت مقرر برای نوشتن یک موزیک متن برای نمایش تلویزیونی بسیار کمتر از موسیقی یک فیلم سینمایی عمده است. اپیزودهای تلویزیونی گاهی باید در ظرف یک هفته یا کمتر آماده شوند، درحالی که آهنگساز فیلم سینمایی بین چهار تا شش هفته و گاهی هم بیشتر، وقت دارد.

آهنگسازان کلاسیک قرن نوزدهم بی‌تردید از این محدودیت زمانی اجباری به وحشت می‌افتادند.

سمفونیها و کنسرتوهایی با طول مدت و میزان کار انجام‌شده مشابه یک فیلم سینمایی، غالباً به یک سال وقت نیاز داشتند، بنابراین هنگامی که به آثار جان هور یا کورن گولد برای کمپانی برادران وارنر دقت می‌کنیم، ارزش کیفی آنها تحت چنین شرایطی بسیار بیش از آن است که در تصور ما می‌گنجد.

در روزهای «کلاسیک» تلویزیون، آهنگسازان تلویزیون و سینما، از جمله بااستعدادترین و ماهرترین هنرمندان موسیقی بودند، ولی در سالهای اخیر، با استفاده از سینتی سایزر و ترانه‌سراهای موسیقی پاپ، این قلمروها به شدت مورد تهاجم قرار گرفته‌اند و آهنگسازان «واقعی» تقریباً عرصه را ترک کرده‌اند.

هم برنامه‌های تلویزیونی و هم فیلمهای سینمایی،‌ به طرز اسفباری سخنگوی «آنچه که اینک رخ می‌دهد» شده‌اند تا مخاطبان جوان‌تر را به خود جلب کنند. از این رو آهنگسازان ارزشمند موسیقی فیلم، عموماً به دوره کلاسیک تعلق دارند و در میان آهنگسازان معاصر، هنرمندان خلاّق، معدودند.

در گذشته، حتی گاهی موسیقی فیلمهای جنگی و مارشهای نظامی، از چنان محبوبیتی برخوردار می‌شدند که مردم آنها را زمزمه می‌کردند، اما این روزها، محبوبیت‌ فقط منحصر به ملودیهای پیش پا افتاده عاشقانه شده است و از آن نغمه‌های باشکوهی که خلق آنها هفته‌ها و شاید سالها وقت می‌برد، کمتر نشانی دیده می‌شود.

پی‌نوشت:
1.Alan silvestri
2.Vangelis
3.Danny Elfman
4.Bill conti
5.Rocky
6.John Barry
7.James Bond
8.Wendy Carlos
9.Beethoven
10.Brad Fiedel
11.Metallic
12.Terminator 2
13.James Horner
14.Titanic
15.John Towner Wiliams
16.Henri Macini
17.John Hur
18.Korngold

فواید گام نوازی

گام چیست ؟ فواید گام نوازی و معرفی انواع آن: برای ساختن یک ملودی در مفهوم اولیه و کلاسیک آن همواره از مجموعه نتهای که با هم در ارتباط ثابتی قرار دارند استفاده میکنیم.تعداد این نتها هفت ؛ و ارتباط آنها در فاصله پرده ای بین آنهاست.


گام در واقع همین ۷ نت است که وقتی آنها را به صورت متوالی بنویسیم ؛ همیشه نتهای مجاور از نظر زیر و بمی در فاصله های معین قرار میگیرند. دسته بندی گامها :


گامها به سه دسته تقسیم میشوند :

۱- گام ماژور

۲- گام مینور

۳- گام کروماتیک گام نوازی


گام ؛ از ارکان اصلی علم موسیقی است.موسیقی وابسته به آن است و از طریق آن تجزیه و تحلیل میشود.بنابراین ؛ برای نوازندگی یک ساز شناخت گامها ضروری است.وباید شکل صحیح نواختن آنها را یاد گرفت.اصولا گستردگی نتها روی ساز باید منطبق با گام در ذهن نوازنده نقش بندد .


آنچنانکه موسیقی در میان گامها در جریان است؛ حرکت فیزیکی انگشتانی که با نواختن گام تربیت شده؛ به طور طبیعی؛ در تبعیت از موسیقی انجام میگیرد.یکی از بهترین راههای بالا بردن مهارتهای تکنیکی؛ نواختن گام است.


فواید گام نوازی :

۱- تقویت حرکتهای مکانیکی انگشتان دست چپ و راست

۲- هماهنگ کردن حرکت انگشتان دست چپ با دست راست

۳- بالا بردن سرعت ۴

- به دست آوردن کنترل

۵ - مطالعه در موزیکالیته با اعمال آن بر نتهای گام ( شدت؛رنگ؛ریتم؛کرشندو؛…. )

۶- بهبود بخشیدن جنس صدا

تاثیرات موسیقی بر ذهن

تاثیرات موسیقی بر ذهن :آیا همه انسانها نابغهاند؟ آمارها این طور نشان نمیدهد. در حقیقت شاید بیشتر انسانها ذاتاً با استعداد نباشند. بیشتر مردم تقریباً در حد متوسط هستند. شاید تعداد خیلی کمی بالاتر یا پایینتر از این حد باشند.

به طور کلی مردم برای یاد گرفتن در تلاش‌اند و می‌خواهند بیشتر در مورد دنیای اطرافشان بدانند و آگاه‌تر شوند. برخی انسانها سریع‌تر و بهتر یاد می‌گیرند و این سرعت یادگیری است که نوابغ را از نظر یادگیری از طبقه متوسط جدا می‌کند. نابغه‌ها در زمان یادگیری دچار مشکل نمی‌شوند چون خیلی زود یاد می‌گیرند ولی دیگران، به کمک احتیاج دارند. روش مناسب در افزایش سرعت یادگیری، موسیقی است.


افراد با موسیقی، آموزش می‌بینند و به خاطر آن مغزشان سریع‌تر رشد می‌کند. برخی موسیقیها هنگامی که به طرز صحیحی اجرا می‌شوند می‌تواند اثرهای مثبتی بر یادگیری و طرز برخورد و نگرش فرد داشته باشد. موسیقی وسیله‌ای ‌است قوی و وقتی به مفهوم آن توجه کنیم می‌تواند تغییرات مثبت و منفی چشمگیری در زندگی‌مان داشته باشد.

اولین و مهم‌ترین آن یادگیری در کودکان است. اصول یادگیری در سن کم به کودک القا می‌شود و اهمیت به این اصول می‌تواند تأثیرات مهمی در آینده یادگیری کودک داشته باشد، البته وقتی موسیقی به روش سودمندی به کار برده شود، این در بسیاری جهات به کودک کمک می‌کند.

روشی که یادگیری را برای کودک آسان‌تر می‌سازد، برگزاری کلاسهای موسیقی در فعالیتهای روزمره کودک است. مطالعه‌ای بر روی ده کودک سه ساله انجام شد که توانایی و سرعت چیدن قطعات پازِل در آنها مورد آزمایش قرار گرفته بود.


بعد از گرفتن آزمون اولیه به پنج کودک روزانه سی دقیقه آموزش خوانندگی و به پنج کودک دیگر هفته‌ای پانزده دقیقه درس پیانو داده شد. درسها برای یک دوره، بیش از شش ماه اجرا شد و بعد از شش ماه همه بچه‌ها پیشرفت چشمگیری در سرعت چیدن پازل از خود نشان دادند.

محققان این مهارت را، در کنار هم قرار دادن قطعه‌های پازل یافتند، مثل استدلال مشابهی که مهندسان، شطرنج‌بازان و ریاضیدانان عالی‌رتبه به کار می‌برند. این مطالعه بر روی کودکانی انجام شد که امتیازات اولیة آنها پایین‌تر از حد متوسط بود ولی پس از آزمایش، امتیاز آن تقریبا‌ً دو برابر شد.

محققان کار‌ِ قرار دادن قطعات پازل در کنار هم را استدلال انتزاعی نامیدند. با آموزش موسیقی چنین مهارتهای انتزاعی را در انجام ریاضی و یا برخی کارهای دیگر که فرد باید آنها را در ذهنش به تصویر بکشد، تمرین می‌کند و به کار می‌برد.

مطالعه‌ای هشت ماهه توسط فرانسیس. اچ. راشر (Frances H. Rauscher) از دانشگاه کالیفرنیا صورت گرفت که در آن به نوزده کودکستانی‌ِ حدودا‌ً بین 3 تا 5 سال، هفتگی آموزشهای پیانو و روزانه آموزش خوانندگی داده می‌شد. درحالی‌که به پانزده کودکستانی دیگر هیچ آموزش موسیقی داده نشد. در نیمه و پایان این مطالعه، آزمایشی روی آنها صورت گرفت. تنها بعد از چهار ماه امتیازها در آزمون قرار دادن قطعات پازل برای درست کردن یک عکس در گروهی که آموزش موسیقی دیده بودند به طور قابل توجهی پیشرفت کرده بود، درحالی‌که گروه کنترل‌شده پیشرفتی نداشت گرچه هر دو گروه با امتیازی مساوی شروع کرده بودند.

شاید این نوع پیشرفت آن طور که مردم تصور می‌کنند باعث تغییر و اصلاح نشود ولی نتیجة آن را نمی‌توان نادیده گرفت. راشر(Rasher)، اظهار می‌کند که آموزش موسیقی می‌تواند باعث پیشرفت هوشی کودک برای مدت طولانی و شاید هم به طور دائمی شود.
در آینده، با استفاده از این مهارتها، تحقق چنین تغییرات و پیشرفتهایی در یادگیری کودک می‌تواند تأثیرات مهمی بر آنها داشته باشد.

طبق پیشرفتهای حاصل‌شده در این دوره، موسیقی می‌تواند خیلی مفید باشد. وقتی موسیقی در کلاسهای درس اجرا می‌شود و ضمن آن برنامة درسی اصلی آموزش داده شود، وسیله‌ای مفید در فهم خواهد بود. در نیویورک برنامه‌ای به نام آموزش از طریق برنامه هنری توسعه‌یافته یا LEAP برای مدتی اجرا شد که در آن موسیقی در دوره تحصیلی مدرسه اجرا شد تا امتیازات تحصیلی کودکان را در همه سطوح بهبود بخشد. یکی از راههایی که موسیقی در آن اجرا می‌شود ریاضیات است و آن را ریاضی موسیقایی نامیده‌اند.


در آن معلم ریتم (نواخت) را در حساب کردن و محاسبه و به دست آوردن سود، در اصول ریاضی جای داده. با ریتم، دانش‌آموزان بهتر اصول پایه ریاضی مثل کسر و ضرب را می‌آموزند. کریستین بارد (Christin Bard) مشاور LEAP بیان می‌کند که موسیقی به مهارتهای ادراکی کمک می‌کند و این به دانش‌آموزان اعتماد به نفس می‌دهد. در کل، دانش‌آموزان با اعتماد به نفس به موفقیت دست می‌یابند و مهم‌تر از همه نگرش و طرز برخوردشان نسبت به ریاضی و یادگیری به طور اساسی بهبود می‌یابد.

موسیقی به‌عنوان برنامه تحصیلی کامل و جداگانه می‌‌تواند تغییرات اساسی مثبتی در فرایند یادگیری جوانان داشته باشد. مری جین کالت (Mary Jane Collete) رئیس اداره تحصیل فرهنگی هنری بخش آموزش و پیشرفت حرفه‌ای مدارس دولتی نیویورک بیان می‌کند:

فکر‌ِ بسیار خوب‌ِ تحصیل موسیقی نه تنها باعث یادگیری موسیقی که ارزش اصلی دارد می‌شود بلکه به دانش‌آموزان فرصت گوش دادن، عکس‌العمل، دیدن، لمس کردن و حرکت را می‌دهد. همچنین ‌آموزش مهارتهای موسیقی، اجرا و تئوری، تدابیر ارزشمندی را تأمین می‌کند که به یادگیری مهارتهای تجزیه و تحلیل، ترکیب و ارزیابی کودکان کمک می‌کند. دانش‌‌آموزان می‌آموزند اطلاعات را پردازش کنند و با استفاده از تجربه‌های عینی، شناختی و ادراکی و حرکتی دانش را انتقال دهند.

مری‌جین‌کالت طرفدار برنامه‌ای است به نام یادگیری خواندن توسط هنر (LTRTA) که هنر را رشته‌ای جداگانه، در برنامه تحصیلی پایه، به جای استفاده از آن به‌عنوان کمکی برای قسمتهای مختلف دورة‌ تحصیلی به حساب آورده. موسیقی در حین شنیدن به شکلهای مختلف آن، صحبت کردن در مورد آن، در تلاش بودن برای فهمیدن و تفسیر کردن آن به روشهای مختلف و در بسیاری جهات از طریق دنبال کردن و پیروی از آن یاد گرفته می‌شود. او در ادامه بیان می‌کند:

این تجربیات موسیقایی باعث ایجاد شور و هیجان در کودک می‌شود و بدین وسیله باعث پیشرفت کودک در خواندن، نوشتن، فکر کردن و مهارتهای دیگر می‌شود. یادگیری به کمک تمام حواس، فرایند یادگیری را توسعه می‌بخشد و شیوه‌های مختلف آموزشی را اصلاح می‌کند.

وقتی کلاس درس، موسیقی را شامل می‌شود، می‌تواند تأثیرات عظیمی بر مراحل اولیه یادگیری کودک داشته باشد. موسیقی همچنین می‌تواند تأثیرات قابل توجهی بر بزرگ‌ترها از نظر یادگیری داشته باشد ولی این تأثیر به اندازه تأثیر موسیقی بر کودکان نیست.


به‌هرحال این موضوع واضح و کاملا‌ً قابل درک می‌باشد که کودک سریع‌تر می‌آموزد و همچنین برای کودکان، انجام کارهای وابسته به موسیقی مثل نواختن یک آلت موسیقی چیزی است که شاید به آن اندازه برای بزرگ‌ترها جالب و هیجان‌آور نباشد. کودکان این کار را انجام می‌دهند چون برای آنها جدید و هیجان‌آور است در‌حالی‌که بزرگ‌ترها برای انجام کارها باید تحریک شوند چون کاری را که به نظرشان ساده می‌آید انجام نمی‌دهند. این برای بزرگ‌ترها یک موضوع انتخابی است ولی وقتی انتخاب کردند که موسیقی را در زندگی روزمره خود جای دهند تأثیرات چشمگیری خواهد داشت ولی باز با تأثیر آن بر کودکان قابل مقایسه نیست.

موسیقی اثر مهم دیگری نیز بر افراد در تمام سنین دارد و آن طرز برخورد آنهاست. این منطقی به نظر می‌رسد که تظاهر کنیم موسیقی برای افرادی که کمترین تمایل را به شغلهای خاص و یا فعالیتهای ویژه دارند بیشترین کمک را می‌کند، ولی موسیقی این نظر را تغییر می‌دهد. موسیقی به شنونده انگیزه و طرز برخورد مثبت ارائه می‌دهد. با گوش فرادادن به موسیقی دلپذیری در محیط و حین انجام کاری دشوار می‌توان آن را آسان‌تر ساخت. در مواردی ممکن است موسیقی طرز برخورد مثبت را افزایش ندهد ولی فشار کار را کم و آن را آسان‌تر می‌کند.


مطالعه‌‌ای توسط Shawn E. Mueske فارغ‌التحصیل دانشگاه Mankato State صورت گرفت تا تأثیرات موسیقی (زمینه) را بر برخورد، موقعیت، گذر زمان در لابراتوار و بر رفتار کاری افراد، تعیین کند. او از گروهی کنترل‌شده که به موسیقی معروف و دلنشینی به‌عنوان موسیقی زمینه گوش می‌دادند استفاده کرد و فهمید که تفاوت واقعی‌ای در رفتار و شیوه برخورد یا موقعیت و پیشرفت دو گروه نیست ولی افزایش قابل توجهی در گذر زمان در لابراتوار و مدت زمان کارکردن به وجود آمد.

موسیقی زمینه‌ می‌تواند هنگامی که افراد فکر می‌کنند، یاد می‌گیرند و کار می‌کنند مفید باشد ولی موسیقی باید درست اجرا شود. به سادگی فهمیده می‌شود که موسیقی غنایی باید آرام باشد چون اگر این گونه نباشد ذهن را منحرف می‌کند و منطقی است که نتیجه بگیریم، اگر موسیقی مفید است می‌توان آن را بلندتر از موسیقی غنایی کرد ولی نه زیاد بلند، چون هر موسیقی که بیش از اندازه کافی بلند باشد یادگیری و تفکر را سخت‌تر می‌کند.


همان‌طور که می‌بینیم شنونده بر موسیقی برتری دارد چون هدف اصلی و اولیة موسیقی این است که بر حالت رفتاری و طرز برخورد شخص اثر بگذارد. اگر شخص به موسیقی غنایی گوش کند، درحالی‌که این موسیقی او را ناراحت می‌کند، این نوع موسیقی نمی‌تواند به او کمک کند که فکر کند چون بسیار سخت است که ذهن بتواند بر آن غلبه کند.

وقتی شخص به موسیقی زمینه گوش می‌دهد مهم است که موسیقی‌ای که برایش آشناست و آن را دوست دارد باشد و همچنین به او آرامش دهد و این اصلا‌ً خوب نیست که شخص به موسیقی‌ای گوش کند که فرض می‌کند باعث آرامش می‌شود و نیز برایش آشنا نیست.

امروزه استرس و اضطراب، خطری برای سلامتی است. استرس در زندگی روزمره فراوان است و بنابراین ما هر کاری که برای سلامتی خود انجام دهیم مفید است. روشی مهم برای کم کردن استرس در زندگی روزمره، گوش دادن به موسیقی است. سالها پیش قطعه موسیقیهایی منحصرا‌ً به هدف تمدد اعصاب و کاهش استرس خلق شد. مطالعات نشان داده که موسیقیهای Relaxation یا تمدد اعصاب تنشها را کم می‌کند اما گوش دادن به موسیقی انتخابی اثر بهتر و سودمندتری دارد.


مطالعة دیگری روی 205 نفر صورت گرفت تا اثرات موسیقی مینور و ماژور را نشان دهد. موسیقی مینور (گام کوچک) به فرد احساس مالیخولیایی، غم و اندوه و ناامیدی و موسیقی ماژور(گامی بزرگ) بیشتر اوقات احساس خوشحالی، سرزندگی، شادابی، لذت و هوشیاری را به فرد می‌دهد.

موسیقی وسیله‌ای مفید است و انکار آن دور از حقیقت می‌باشد. موسیقی و سایر هنرها باعث ارزش بخشیدن به زندگی می‌شود و بدون آن تنوعی نیست و حتی در فرهنگ نیز خلل ایجاد می‌شود. در آینده، شاید، روشی مطلوب برای یادگیری این باشد که موسیقی را در هر مدرسه‌ای در دورة تحصیلی جای دهند. اگر هر مدرسه‌ای دانش‌آموزانش را پشتیبانی و تشویق کند که موسیقی را آزادانه دنبال کنند و در زندگی روزمره خود بیاموزند و به کار برند، افراد در یادگیری و کار کردن کارآمدتر خواهند بود، و در کل دانش‌آموزان بهتری نیز خواهند شد.

موسیقی برای انسان قدرتی است بزرگ‌تر از آنچه تصور می‌شود. با مطالعه بیشتر انسان می‌آموزد که چگونه قدرت آن را مهار نماید و از آن استفاده بهتری کند.

بدون تیتر

آموختن موسیقى در آشفته بازار امروز ایران کار دشوارى است البته اگر موسیقى درست و مطابق با اصول صحیح مدنظر باشد. کسى که با هزار امید و آرزو یک ساز موسیقى مى خرد براى آموختن و نواختن آن تازه اگر موقع خریدن جنس معیوب به او نفروخته باشند، براى یافتن کسى یا جایى که تعلیم موسیقى مى دهد با انتخاب هاى متعددى روبه رو خواهد بود. از میان این همه مرکز / فرد مدعى تعلیم موسیقى اما تنها معدودى قابلیت و صلاحیت آن را دارند که هنر آموز مشتاق را به آنجا که باید، رهنمون شوند. با این حساب واى به حال کسى که از بخت بد تحت تعلیم یکى از این «نامعلمان» قرار گیرد.

بسیار محتمل خواهد بود که این هنرآموز پس از مدتى و با صرف وقت و هزینه زیاد، در نهایت عطاى یادگیرى موسیقى /ساز را به لقایش ببخشد و یا سرانجام خود او نیز مروج آن چیز شود که بسته و شکسته به اسم موسیقى به او آموزش داده شده است. اما اینکه چرا وضعیت آموزش موسیقى در جامعه ما به این روز و حال افتاده گرچه محتاج تحلیل و موشکافى دقیق تر است موضوعى است که در این مجال اندک مى کوشم دو علت اصلى آن را به اجمال ذکر کنم.

یک- از آنجا که مبانى هر موضوعى مهم ترین قسمت در آموزش آن است، بنابراین باید به تدریس پایه موسیقى (تئورى و عملى) توجه بسزایى کرد. در این مورد به جرات مى توان گفت که برخى «نامعلمان» موسیقى ما نه آموزش آن را دیده اند و نه اکثر آنها در حداقل دانش تئورى و عملى در رشته خاص خود هستند. به همین علت در اکثر موارد هنر جویان از یک سو از خود موسیقى برى شده و از سوى دیگر با تحمل هزینه سنگینى از احساسات و عواطف خویش از آن دل شکسته شده و آن را رها مى کنند.

تعداد دیگرى هم به موسیقى بازارى روى مى آورند. نامعلمانى را مى شناسم که فقط چند ماه (از یک سال کمتر) موسیقى کار کرده اند و حالا معلم شده اند واقعاً شما فکر مى کنید شاگردان آنها چه «موزیسین » هایى خواهند شد؟ موسیقى تضمینى هم نوعى دیگر از تدریس این هنر است که تنها در چند جلسه هنرجو را _ به قول خودشان _ نوازنده مى کند. آیا واقعاً مى توان در مورد موزیسین یا نوازنده شدن یک شخص (با هر نوع سازى) تضمین داد؟

دو- از طرف دیگر، برخى از اساتید واقعى این هنر هم کاملاً دانش خود را در اختیار هنرجو قرار نمى دهند. در این خصوص به این گفته از استاد مرتضى حنانه بسنده مى کنم که در مقدمه کتاب «ملودى و شیوه هاى ساختن آن» بیان شده است:

«حقیقت امر این است که برخى از مدرسان محترم ما تصور مى کنند که اگر دانش و محفوظات خود را در اختیار هنرجویان بگذارند طولى نخواهد کشید که معلوماتشان به تاراج خواهد رفت، غافل از اینکه این ذره هاى ناچیز از این اقیانوس بى انتهاى موسیقى قواعد و قوانین منسوخى هستند که هرگز نمى توانند براى شاگردان و حتى خود آنها منشا ایجاد اثرى بوده باشند. زیرا آنها که به مقصود رسیدند، چنین چیز هایى را مى آموزند تا از وجودشان آگاهى داشته باشند و هرگز مورد استفاده قرار ندهند.».


•••
آنچه در این یادداشت عنوان شد، در حکم طرح مسئله اى است که مدت هاست ضربه هاى تبرش پیکر نحیف موسیقى را در ایران آزار داده است. به راستى چه مى توان / باید کرد تا هنرآموز مشتاق یادگیرى موسیقى شاخص هایى در دست داشته باشد که به کمک آنها حقیقى را از جعلى و دوغ را از دوشاب بازشناسد؟ متولیان و تصمیم گیرندگان موسیقى کشور چه باید مى کرده اند _ که نکرده اند _ و نتیجه اش این آشفته بازار کنونى شده است؟ و در نهایت همه آنها که دستى در موسیقى دارند، براى برون رفت از این وضعیت چه باید بکنند؟

امیدوارم بحث این مقال تلنگرى باشد بر جامعه به خواب رفته موسیقى و آغاز گر مباحثه اى جدى میان دست اندرکاران این حیطه تا به زودى نتایج عملى و کاربردى آن را شاهد باشیم.